۹ دی روز به یادماندنی نسل من

  • نیویورک، با یکی از ایرانی آمریکایی های جوانی که در کار ترجمه سخنان هیات ایرانی کمک می کرد، دوست شده بودم. آمریکا دانشجو بود، سال آخر، و یک همچین وقت هایی نظیر ایام مجمع عمومی، با سازمان ملل همکاری پاره وقت داشت که حق الترجمه ای بگیرد. آیا بدهند، آیا ندهند! پدرش ایرانی بود و مادرش آمریکایی، و فقط ۲ بار ایران آمده بود. هر ۲ بار ایام کودکی. گاهی که مجال حرف و حدیث، به درد دل می رسید، می دیدم چقدر درباره ایران و ایرانی، جمهوری اسلامی و انقلاب، شبهات اساسی و غیر اساسی دارد. اغلب چیزهایی که از ما می دانست، نارس بود و فقط بخشی از واقعیت. کال بود و اندکی از قیل و قال. با اینکه اخبار رسانه های ایرانی، حتی از نوع اصول گرایش را، مرتب دنبال می کرد و عاشق «گفت و شنود»های «حاج حسین» بود، اما پروپاگاندای آمریکا کجا و ۴ تا سایت و روزنامه ما کجا؟!

هم سخنی با این دوست مهربان و کاربلد، برایم مسجل کرد؛ ما اگر در داخل، ماهی یک بار هم یوم اللهی در قامت ۹ دی خلق کنیم، حالاحالاها دنیا ما را به فتنه ۸۸ و آن درگیری های کذایی می شناسد، نه حماسه حضور! رسانه و تبلیغات و برد خبر، جملگی دست دشمن است، پس ۹ دی را مثل آب خوردن، به نفع اغتشاش و سطل آشغال سوزی و آشوب عاشورا سانسور می کند و همان را به خورد مردم دنیا می دهد که می پسندد. حتی اگر آن مردم دنیا، «مرتضی»یی باشد که دیوار آپارتمان کوچک دانشجویی خود در نیویورک را با چند تصویر از سیدمرتضی آوینی پر کرده باشد.

آری! فعلا خیلی باید کار کنیم و بدویم، مگر مردم دنیا متوجه شوند فتنه هشتاد و اشک، یوم الله ۹ دی هم داشت!

روزی مرتضی گفت: «فتنه ۸۸ ظاهرا یکی دو سال بیشتر نبود، اما از منظر زهر پروپاگاندا، سال های سال، ایران را عقب انداخت، و سال های سال باید بدویم و شبهه زدایی کنیم و کار کنیم و فیلم بسازیم و مستند تولید کنیم و مقاله و قصه و رمان و فیلم نامه بنویسیم، بلکه دنیا بفهمد حقیقت ماجرای «ندا آقاسلطان» چه بود؟!»

با این همه، در محوطه بیرونی سالن مجمع عمومی، روز سخنرانی رئیس جمهور، وقتی که کارمان اندکی سبک شد، سینه به سینه، حرف ها زد مرتضی. مثلا گفت: «فقط در یک نمونه، شنیده ام سهم زنان ایرانی از واگن های مترو ۲ واگن در برابر ۸ واگن است، در حالی که نسبت زن و مرد ایرانی به لحاظ عدد، تقریبا مساوی است. باور می کنی در رسانه های آمریکا، آنجا که قصد، تخریب جمهوری اسلامی و زدن ملت ایران است، گاهی به واسطه این مسئله، جوک های رنگارنگ ساخته می شود؟!»

به شگفت آمدم از این همه تاثیر که رسانه می تواند در عقل و دل آدمی برجای گذارد. به مرتضی گفتم: «ظاهرا پروپاگاندا در غرب آنقدر قوی است که شنونده بخواهد هم نمی تواند عاقل باشد!» خندید!

به او گفتم: «در متروی ایران، خانم های ایرانی ۲ واگن اختصاصی دارند که ورود آقایان به این ۲ واگن ممنوع است، اما ۸ واگن دیگر، هرگز مختص آقایان نیست. هم زن می تواند سوار شود و هم مرد. حالا تو بگو که این احترام ویژه برای زنان ایرانی، تحسین دارد یا جوک؟!»

و حالا دوباره افتاده ام پای این دغدغه که برای نمایش این حسن، دقیقا چند سال باید کار کنیم و چقدر باید شبهه زدایی کنیم که دنیا درباره ما فقط جوک نشنود؟! این جوک زدایی اما کار آسان ماست؛ پروپاگاندایی که من در نیویورک به چشم خود دیدم، بیش از واگن متروی ایرانی، روی فلان سطل آشغال سوخته خیابان های مرکزی تهران در فتنه ۸۸ زوم کرده! روی آشوب، روی بلوای روز قدس، روی شعار «نه غزه، نه لبنان»، روی درگیری ۱۳ آبان، روی حلقوم سران فتنه که حرف از تجاوز و تعرض زدند و… هنوز هم روی تقلب!

یوم الله ۹ دی رسانه بین المللی اش کجاست که این همه را پاسخ دهد؟! در چنین منظومه ای، اصلا و اصولا جایگاه خودش کجاست؟! مگر نه این است که به مدد پروپاگاندا، دنیا فتنه ۸۸ را هرگز به یوم الله ۹ دی ختم نکرده؟!

***

از نیویورک به تهران برگردیم. در داخل، البته که یوم الله ۹ دی، زلزله فتنه را جمع کرد، اما یادمان نرود هنوز هم پس لرزه های خارجی فتنه، خوراک مردم دنیاست. این را با کدام ۹ دی باید علاج کرد؟! ۹ دی در داخل، کف خیابان بود، اما جای ۹ دی در خارج، کف رسانه هاست، که البته نیست! نداریم! دست ما نیست! به ما نمی دهند!

نگذرد خدا از تقصیرات سران فتنه. نگذرد خدا از تقصیرات آقازاده ها. گیرم به حکم محاربه محکوم شوند، علاج این همه زخم که بر آبروی نظام مقدس، مقتدر و مظلوم ۳۰۰ هزار شهید ما زدند، چه می شود؟! تیمار این درد را چگونه از ایشان مطالبه کنیم که آبروی رفته بازگردد به جوی؟!

یک وقت هست که به جای «دادگاه»، «آه» باید محاکمه کند آدمی را. آهی که هم در «الله» و هم در «خلق الله» مستتر است و عاقبت روزی کشیده خواهد شد. گریبان عده ای را فقط باید «آه شهدا» بگیرد که این چنین مخدوش کردند وجهه نظام را. محکمه قوه قضا مگر تا کجا می تواند عدالت را اجرا کند؟! و بر فرض، غایت عدل بر سران فتنه جاری شد، چه باید کرد ترمیم این همه زخم را؟!

مصاف ما با دشمن، همین طوری هم مصاف نابرابری است. سران فتنه اما تا می شد خوراک دادند به دشمن، در این مصاف نابرابر. کدام محکمه از پس تقاص چنین رذالتی برمی آید؟! این وسط ابله، یقینا آن کوته فکری است که برای سران فتنه، حق نامزدی در انتخابات قائل است، چرا که هنوز محاکمه نشده اند!!

***

چهارشنبه ۹ دی مظلوم ۸۸ خط بطلانی بود بر بسیاری ادعاها. لااقل در داخل، بسی پررنگ کشیده شد این خط بطلان، که تقلب، توهم است و تعرض، تهمت و نامه سرگشاده، بی معرفتی… بدتر از بی بصیرتی!

بعضی فکر می کنند؛ پروپاگاندای غرب، بیش از آنکه «حقیقت» باشد، «واقعیت» است، اما باورم آمده؛ پروپاگاندا بیش از آنکه «واقعیت» باشد، «دروغ» است. پروپاگاندا بیش از آنکه حقیقت باشد، نه واقعیت، بلکه دروغ است. و متاثر از همین دروغ، خدا گاهی ملموس به صحنه می آید، و عینا دست قدرت خود را نشان می دهد تا مصاف ما با دشمن، خیلی هم نابرابر نباشد.

دیروز BBC از تهمت سران فتنه مبنی بر تعرض، سرمست و کیفور شده بود، امروز اما پروپاگاندا هم قادر نیست گند وحشتناک رسانه دولتی انگلیس را سانسور کند.

یوم الله ۹ دی نشان داد خداوند از هر فتنه ای، حتی «فتنه پروپاگاندا» بالاتر است. قبل از ۹ دی هم پروپاگاندا بود. آن همه رسانه و آن همه خبر و آن همه هیاهو و آن همه دروغ و آن همه جنگ نرم و آن همه خانم کلینتون و آن همه ملک عبدالله و آن همه علی عبدالله صالح و آن همه نتانیاهو و آن همه تبلیغ شوم و آن همه فضای سایبر و آن همه فیس بوک و آن همه مسجد ضرار و حتی آن همه «الله اکبر»، دست به دست جمله فتنه گران داده بود تا فتنه ۸۸ هرگز به روزی مثل ۹ دی نرسد.

فتنه اگر می خواست به ۹ دی برسد، که دیگر فتنه نبود! فتنه اما به ۹ دی رسید. خداوند منان «کربلای ۴ و ۵»، دی ماه سال ۶۵ اینگونه اعجاز نکرد که دی ماه ۸۸ رخ نشان داد. سال ۸۸ باز هم «در زمستان، بهاران آمد». مرتضی! اگر پروپاگاندا از ۹ دی قوی تر بود، شک نکن مچ فتنه، تقویم را می خواباند. به این فکر کن؛ اگر یوم الله ۹ دی نبود، چه می شد؟! سئوال هایت، «مسئله» می شد شاید!

***

سلام پایتخت زمانی بصیرت. سلام روز من. سلام زیباترین چهارشنبه تاریخ. سلام ۹ دی… که هنوز صورت پروپاگاندا از سیلی حماسی تو سرخ است. چه خوب از حلقوم ما رسانه ساختی. در خیابان های منتهی به میدان انقلاب، چه خوب جایی معجزه خدا شدی… فاصله ای با «بیت» نبود؛ حتما زنده شنید قافیه های ما را «آقا». حتما زنده دید قیافه های ما را «سیدعلی».

حسین قدیانی...وطن امروز/ ۶ دی ۱۳۹۱

نظرسنجی انتخابات

ورود به سایت نظرسنجی انتخابات ریاست جمهوری ۹۲  

  

اگه کس دیگری غیر از افراد مذکور را مد نظر دارید بگید. 

 یا زهرا(س)

یک مقایسه ساده

یک روز صبح در کشور آلمان

یک روز صبح در کشور آلمان مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 1 یورو فروخته میشد ، امروز 1.5 یورو عرضه میشود . هیچ کس سرو صداو اغتشاشی نکرد اما ، هیچ کس هم شیر نخرید.

بطری های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردمان کشورش بابت این گرانی عذر خواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت 1 یورو توزیع شد ...!!!!

یک روز صبح در کشور ایران

یک روز صبح در کشور ایران مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 350 تومان فروخته میشد ، امروز 750 تومان عرضه میشود . همه کس سرو صداو اغتشاشی کردند اما ، همه هم شیر خریدند و حتی از نیاز روزانه نیز بیشتر خریدند !!!

پاکت های شیر به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسید حتی در بازار نایاب نیز شد و فردای همان روز مجددا قیمت شیر افزایش پیدا کرد و به 1350 تومان رسید و همچنان مردم خریدند و کسی هم عذرخواهی نکرد و شیر نیز توزیع شد .....!!!!!!! 

 

تعجب هم داره!!

استخوان مصلحت لای زخم عدالت؟ فرودگاه امام، آژانس شیشه ای است!

آنکه می‌رود، عاقبت روزی باز‌می‌گردد. یکی با پلاک، یکی بی‌پلاک، یکی با ۴ تکه استخوان، یکی شهید گمنام و یکی هم «سردار هور» بود که وقتی بازگشت، همه عطر تابوت گرفتیم. این روزها بعضی اسامی را باید «اختصاری» نوشت اما بنازم «علی هاشمی» را که نامش بزرگ بود و پیکرش مختصر. شهید همین است؛ حتی پیکرش هوای شانه‌های شهر را دارد. علی هاشمی «آقازاده شهادت» بود. بچه ناف مجنون با لهجه جنوبی. رفتنش از سر بی‌قراری بود. فراری نبود. مخفیانه نرفت. گذاشت تا همه دنیا آرم مقدس سپاه را روی پیراهن سبزش ببینند. دانشگاه علی هاشمی خط مقدم جبهه بود. ما در «طلاییه» واحدی به نام آکسفورد نداشتیم. بعضی‌ها در لندن، در همان دانشگاهی که نبود! «واحد تبعیض» پاس کردند. «م‌‌-هـ» «آقازاده شقاوت» است؛ بوی باروت می‌دهد. کاش باز هم علی هاشمی به شهر ما بازمی‌گشت. پلاک ماشین آقازاده‌ها «سیاسی بازی» است. بعضی‌ها سفیر کوفه‌اند، بعضی مسافر کربلا. خدا نکند امروز در فرودگاه امام استخوان مصلحت لای زخم عدالت گیر کند. باید هوشیار باشند بچه‌های وزارت. این دیگر علی هاشمی نیست که بی‌ادعا برود، بی‌هزینه بجنگد، بی‌خطر بازگردد. این فلان‌فلان شده، نام پدرش هزار کیلومتر دامت برکاته دارد. نفوذ دارد. باند دارد. از خون شهیدان حسین غلام‌کبیری و امیرحسام ذوالعلی که قصد نداریم برای خرس گنده خاندان اشراف فرش قرمز پهن کنیم؟! امروز در فرودگاه امام، «امنیت ملی» ما را ۴ تکه استخوان‌ علی هاشمی تعیین می‌کند. «عدالت ملی» ما را اما خون شهدای فتنه. هفته دفاع مقدس است دیگر! بعضی‌ها بر وزن بعثی‌ها هستند. خیابان جمهوری تقاطع فلسطین را می‌خواستند ۳ روزه فتح کنند. شده بودند دوست نتانیاهو اما شعارشان «الله‌اکبر» بود. بلبل‌تر از «بلال» و حبشی‌‌تر از آن سیه‌چهره، شده بودند مصداق سابقون. در قاب جام زهر، با جگر امام، عکس رنگی داشتند. می‌خواستند ما را رنگ کنند. خسته بودیم و درب و داغان که ناگهان ۴ تکه استخوان از سردار هور به دادمان رسید. نامش علی هاشمی بود. مادرش شاید خانه‌دار، پدرش شاید نانوا.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

امروز فرودگاه امام «آژانس شیشه‌ای» است. در «سکانس عدالت»، حاج کاظم نسل من، وظیفه خود را بلد است. دوش ما زیر تابوت سردار هور دوام آورد تا امروز زیر بار سنگینی بی‌عدالتی نرود. امروز شنبه اول مهر، آغاز سال تحصیلی جنبش دانشجویی است. دود این موتوری‌ها باید خفه کند گلوی تبعیض را. وطن امروز/ ۱ مهر ۱۳۹۱ / حسین قدیانی

روح الله الموسوی الخمینی/ ۱ مهر1367 / واپسین سطور امام روح الله


بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا، همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ. خداوندا، تو عزیزی و غیر از تو همه ذلیل. خداوندا، تو غنی‌ای و غیر از تو همه فقیر. هفته‌ جنگ امسال حال و هوای دیگری دارد. پس از سال‌ها دفاع مقدس، یاری دین خدا صورت دیگری به خود گرفته است. آمادگی جنگی ضرورت بیشتری یافته است و دشمنان خدا و خلق خدا آنی غافل نیستند و در کمین نشسته‌اند تا آن‌چه را خدایی است نابود کنند. خانواده‌های شهدا، تا همیشه‌‌ تاریخ، این مشعل‌داران راه اولیاء، افتخار روشنایی طرق الی الله را به عهده گرفته‌اند. مجروحین و معلولین، خود چراغ هدایتی شده‌اند که در گوشه گوشه این مرز و بوم به دین‌باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می‌دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را. اسرا در چنگال دژخیمان، خود سرود آزادی اند، و احرار جهان، آنان را زمزمه می‌کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. از شهدا که نمی‌شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه‌ مستانه‌شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» ‌اند، و از نفوس مطمئنه‌ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسیمش بر خود می‌شکافد. والسلام.

روح الله الموسوی الخمینی/ ۱ مهر ۱۳۶۷