پیرو مشکلات و موانع فراوانی که گریبانگیر دانشجویان سخت کوش پیام نور شده بود گروه گزارش سه نقطه تصمیم به اطلاع رسانی گرفت ...

برای اطلاع از اشتباهات در تصحیح اوراق وعلت 35 امتحان لغو شده تابستان بهترین گزینه را مسئول دایره امتحانات یعنی اقای یزدانی دیدیم پس تصمیم گرفتیم برای انجام مصاحبه به دیدنشان برویم ولی از انجایی که مسئله محرمانه و مهم عنوان شد اجازه ی مصاحبه ی رو در رو را به ما ندادند و قرار شد جواب سوالات ما پس از گذراندن مراحل اداری و امنیتی پس از سه روز تحویل داده شود .

سه روز بعد...

اینجا حراست منطقه 5 است و ما منتظر دیدار با اقای یزدانی،در خلال این انتظار طولانی شاهد رفت و امد دانشجویان زیادی بودیم از هر سو گله و شکایتی می رسید گروهی از باز نشدن سایت و عدم انتخاب واحد ناله می کردند و گروه دیگر انها را به ارامش دعوت می کردند و انها هم کسانی نبودند جز ترم بالایی هایی که دیگر با سیستم پیام نور کنار امده بودند.

یکی در جستجوی برگه ی گمشده اش بود و دیگری از نیامدن نمره اش می نالید یکی از کمبود مسئولین جوابگو و دیگری از نبودن منابع و ... خلاصه سرتان را درد نمی اوریم چون خودتان بهتر از هر کس دیگری از این مسائل با خبرید اخر شما هم پیام نوری هستید.

ساعتها در اتاق انتظار سپری می شد و هر لحظه با دیدن دانشجویان و شنیدن مشکلاتشان خاطراتی از گذشته های دور برایمان تداعی می گشت روزهیی که جوان بودیم و پر هیاهو وهمیشه در پی حل مشکلات.

لحظه دیدار فرا رسید و ما به همراه مسئول محترم حراست پس از گذراندن اتاقی پر از فایلها و پرونده های گوناگون به اتاق کوچکی رسیدیم که به گفته ی انها به نام اتاق محاکمه شهرت داشت گرچه ما هم از از این محکمه جان سالم به در نبردیم و حسابی نقره داغ شدیم .

پش از ملاقات با اقای یزدانی در حالیکه انتظار دیدن جواب سوالات خود را داشتیم با برگه ای سفید مواجه شدیم و ایشان در عین ناباوری ما، روی تمام این سوالات خط می کشیدند و می گفتند:" اینها محرمانه است و ما هم بی اطلاعیم" و چه دردناک که اخرین امید پاسخ به سوالات ماهم به قول خودش از سوی تهران کاربری بیش نبود ،کاربری که نه جواب سوالات را داشت نه امکان همکاری .

پاسخ تمام سوالات ما در این جمله ی اقای یزدانی خلاصه می شود :

"کل استان فقط بلندگویی است برای تهران که پشت ان صحبت می شود و اوامر بدون چون وچرا اطاعت می شوند و ما نیز فقط کارمندان تهران هستیم نه بیشتر" علت لغو 35 امتحان تابستان را هیچ کس نمی داند و هیچ اشتباهی هم در تصحیح اوراق وجود ندارد اگر هم اشتباهی صورت گرفته به عهده ی دانشجوست نه هیچ کس دیگری.

 

متی منا هلک الرویه فنروی ... 

 

پس کی به چشمه سار وجود تو می توان رسید؟ کی زلال خوشگوار حضور تو را می توان نوشید؟ چه طولانی شد این عطش! چه طاقت سوز شد این تشنگی. 

دلم گرفته بود و برایت تنگ شده بود. برایت نامه ای نوشتم شاید بخوانی،شاید ببینی. مدتهاست باران رحمتت به دلم نباریده ، دلم خشک شده. مدتهاست سکوت کرده ای اینقدر که دلم لال شده .اینقدر نیامدی که دلم سنگ شده. نمی دانم چگونه این دل خشک و لال و سنگ را به تو تقدیم کنم ؟هوای نیامدنت دل بی قرارم را تاریک و سیاه کرده. کجا دنبال نور بگردم؟ در مرداب تنگ و تاریک نیازهای مادی ام فرو رفته ام. حالا دیگر تصویر تو در قاب خوابهایم نیز گم شده . خودت بگو در این تاریکخانه مهتاب چگونه صبح ناشتای چشمانم را با نگاه تو بگشایم؟ اما... 

امروز باز هم جمعه است و دعای ندبه بوی عطر تو را می دهد آقای من... 

 

هل یتصل یومنا بغده فنحظی... 

 

 ---------------------------------------------------------------------

مهر  

 متولدین مهر ماه یا دخترند یا پسر (البته یه سری موجودات دیگه نیز شامل می شوند که مد نظر ما نیستند )دختر ها بعد از گرفتن لیسانس در خانه های خود مشغول آشپزی می شوند و پسرها اگر پشتکار داشته باشند به شاطری خوب تبدیل می شوند. 

جملات ادبی از انسانهای ادبی

به یاد داشته باش که امروز طلوع دیگری ندارد . ( دانته )

حتی آنگاه که بدون امید زندگی می کنیم هم آرزوهایی داریم . ( دانته )

* بهشت نیز در تنهایی دیدنی نیست . ( دانته )

* چیزی عوض نمی شود ماییم که دگرگون می شویم . ( هنری دیوید تورو )

* مهم نیست اگر زمین بخورید ، مهم دوباره برخاستن است . ( وینسنت لمباردی )

* ذهن مثل چتر نجات است ، وقتی عمل می کند که باز شده باشد .

* وقتی باانگشت کسی را نشان می کنیم ، به یاد داشته باشیم که سه انگشت دیگر به طرف خودمان

درگشته .

* با زبان خوش و ملاطفت ، می توانید فیلی را با یک تار مو به دنبال خود بکشانید . ( امثال الحکم )


* مهمترین چیز بعد از حل کردن یک مسئله یافتن اندکی طنز در آن است . ( فرنک آکلارک )

دو گوش داریم ویک زبان ، برای اینکه بیشتر بشنویم و کمتر بگوییم . ( دیوژن )

* آدمها فقط در یک چیز مشترکند ، متفاوت بودن . ( رابرت زند )

* کسی به حساب می آید که دیگران را به حساب آورد . ( مالکم س . فوربی )


* انسان همان است که خود باور می کند . ( آنتوان چخوف )

* دانش همیشه از پی نادانی می آید ، از همین رو باید از آنچه نمی دانیم به شوق آییم .

* نخستین گام به سوی دانایی این است که بدانیم نادانیم . ( لرد دیوید سیسیل )

* بی مصرف ترین روزها روزی است که در آن نخندیده باشید . ( چارلز فیلد )

* وقتی در دیگران خوبی بجویید ، بهترین را در خودتان خواهید یافت . ( مارتین والش )

* بعضی مردم با سرشان احساس می کنند و با دلشان فکر می کنند . ( جی کی لیختنبرگ )

* خوشبختی ، میان پرده بدبختیهاست . ( دن مارکی )

* عاشق بودن یعنی خوشبختی خود را با خوشبختی دیگری توأم کردن . ( گرتنرید ویلهلم نن لوبریست )

* مادام که کسی بتواند عشق بورزد و لذت ببرد ، جوان خواهد ماند . ( پابلو کازاف )

* بادا که همه روزهای عمرتان را زندگی کنید . ( جاناتان سویفت )

* بعد از فعل عاشق شدن ، یاری دادن زیباترین فعل جهان است . ( کنتس برتا فون سوت نه )

* دوست که تقاضا می کند ، فردا وجود ندارد . ( ضرب المثل قدیمی )

* زبان دوستی واژه نیست ، معناست . ( هنری دیوید تورو )

* بهترین پاره زندگی آن است که همواره رو به فراز دارد و در تکاپوی رسیدن به نیکوتر ها . ( جیمز .

آر . میلر )

* در تکاپو ، تا بهتر از آن باشیم که هستیم . بهتر از این شیوه ای برای زیستن نیست . ( سقراط )

* بگذار هر روز ، رویایی باشد در دست ، عشقی باشد دردل ، دلیلی باشد برای زندگی ( کلودیاآدرین گراندی)

* بیش از آنکه برنده باشیم باید بازنده باشیم . ( آن دیویس )

* اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی،در پایان پیروزی از آن تو خواهد بود .(آن دیویس )

* به هر کاری که اراده کنیم تواناییم اگر آن گونه که سزاوار است پیگیر باشیم . ( هلن کلر )

* آنچه صادقانه باورداری > نادرست نخواهد بود . ( دی اچ لارسن )

* کسی که راهی را با عشق می پیماید ، هرگز راه را تنها نپیموده است . ( سی تی دیویس )

* نیکوست که ثروتمند باشی و پرتوان ، اما نیکوتر آن است که دوستت بدارند . ( اورپیدوس )

* دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی ، بلکه برای آنچه که هستم ، هنگامی که با توام .

* کامیابی تنها در این است که بتوانی زندگی را به شیوه خود سپری کنی . ( کرستوفر مورلی )

* آنانکه آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می کنند ،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند .(

سرجیمزباره)

* برای آن کس که ایمان دارد ، ناممکن وجود ندارد . ( انجیل )

* اگر آفتاب را به نظاره بنشینی، سایه را نتوانی دید . ( هلن کلر )

* آرزومند آن مباش که چیزی غیرازآنچه هستی باشی ،بکوش درکمال آنچه هستی باشی . (سنت

فرانسیس دی سلز)

* حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه با دیگران مشکن . ( نانسی سیمس )

* هر روز همان روز را زندگی کن و بدینسان تمامی عمر را به کمال زیسته ای . ( نانسی سیمس )

* همه چیز در آن لحظه به پایان می رسد که قدمهای تو باز می ایستد . ( نانسی سیمس )

* تا از قلب دشواریها گذر نکنی هر گز توان و قدرت نیابی . ( کولین مک کارتی )

* پیروزمندان نیز از شکست می ترسند اما عنان خویش به وحشت نمی سپارند . ( نانسی سیمس )

* تنها تو می توانی که آرامش را در اندرون خویش سکنا دهی . ( مارتیناری کوک )

* هر آنچه را که داری غنیمت شمار از زیاده خواهی در گذر . ( کتلین . ا . برین )

* غرور خود را نگهدار ، اما برای او زیست نکن . ( کارن استیونس )

* خود را از آنچه مانع می شود آنی شوی که خواهی رها ساز . ( ادموند اوینل )

* آن باش که هستی و آن سو که توان بودنت هست . (رابرت لویی استیونسون )

* هرگز از شنیدن آنچه شرافتمندانه انجام داده ای شرم نداشته باش ( شکسپیر )

* باید ترسید آنگاه که مستبدان مهربان می شوند . ( شکسپیر )

* آنانکه پیروز می شوند همان هایی هستند ک ه از مشورت دوستان بهره می برند. ( شکسپیر )

* به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن . ( شکسپیر )

* عده ای بزرگ زاده می شوند،عده ای بزرگی را بدست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آنکه

خواهند با خود دارند . ( شکسپیر )

* احساس شرم کمتر ، نتیجه گناهی بزرگتر است . ( دانته )

* به آنچه که کرده ای غم خوردن بی فایده است . ( شکسپیر )

* اگر شرافتم را از دست بدهم ، وجودم را از دست داده ام . ( شکسپیر )

* شرافت مرا از من بگیرو بنگر که چگونه زندگی من تباه می شود . ( شکسپیر )

* عادل باش و هراسی به دل راه نده . ( شکسپیر )

* ساده باشیم ؛ چه در باجه بانک چه در زیر درخت

http://p30god.blogfa.com

بوتیک۳

راه بهشت :

 مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این  دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول  می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

 پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و  به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که  به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»  دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»«چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.» دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدردلتان می‌خواهد بنوشید.»

مسافر:اسب و سگم هم تشنه‌اند. نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: روز به خیر مرد با سرش جواب داد.

مسافر:ما خیلی تشنه‌ایم، من، اسبم و سگم.

 مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هر قدر که  می‌خواهید بنوشید.

  مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

   مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.

   مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

مرد:بهشت

مسافر:بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

مرد:آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

 مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!

مرد:کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند

http://p30god.blogfa.com

بوتیک۱

رحمت خداوندی

شرح رأفت و مهربانى حضرت محبوب ، از عهده ى احدى از جهانیان هرچند از همه ى علوم بهره مند باشد بر نمى آید. گوشه اى از رأفت و مهربانى او را با تعمق در آیات قرآن و روایات مى توان یافت و نزدیک ترین راه فهم رأفت و مهربانى توجه به مواضعى است که رأفت و مهربانى از آنجا تجلّى کرده است .

از رسول خدا (علیه السلام) روایت شده است که : چند حاجت از خدا درخواست کردم ، یکى از آنها این بود که گفتم : خدایا ! حساب امّت مرا به خودم واگذار . خطاب رسید : هرچند تو پیامبر رحمتى ولى ارحم الرّاحمین نیستى ، اگر به بعضى از خطاهاى آنان آگاه شوى از آنان بیزار گردى ، بگذار فقط من بر گناه امت تو آگاه باشم .

یا محمد ! حساب ایشان را چنان انجام دهم که تو هم بر زشتى هاى اعمال آنان آگاه نشوى ، پس وقتى گناهانشان را از تو که مظهر رحمت واسعه هستى پنهان کنم به طریق اولى از بیگانگان ، پوشیده خواهم داشت .

یا محمد ! اگر تو به اینان مهربانىِ نبوت دارى ، من با ایشان مرحمتِ خدایى دارم . اگر تو پیامبر آنانى ، من خداى ایشانم . اگر تو امروز آنان را مى بینى ، من از ازل تا ابد نظر عنایت درباره ى ایشان داشته و دارم و خواهم داشت

ادامه مطلب ...